انسان در هر کاری که وارد می شود باید ورود و خروجش مبتنی بر صداقت و راستی باشد. برای تحقق این مساله باید انسان برای عملش سلطان و دلیل حاکم و قوی داشته باشد که موجبات سلطنت قولی و فعلی او را بر قول و فعل دیگران فراهم آورد.
در این میان رهبر هر جامعه نیازمندی بیش تری به سلطان علمی و عملی دارد؛ زیرا اگر بخواهد بر جامعه حکومت کند و رهبری و امامت مردم را به دست بگیرد باید در حدی قرار گیرد که قول و فعلش از سوی مردم پذیرفته شود و فصل الخطاب و حکم نهایی را بتواند صادر کند و قول و فعلش آن چنان از نظر مردم دارای رشد باشد که بی چون و چرا آن را بپذیرند و بر اساس مفاد و محتوای آن عمل کنند.
از همین روست که خداوند به پیامبرش فرمان می دهد تا از خداوند در نیایش ها و دعاهایش این خواسته را داشته باشد: رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً؛ و بگو: «پروردگارا، مرا در هر کارى به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز، و از جانب خود براى من حجت و تسلطى یارىبخش قرار ده.» (اسراء، آیه 80)
مراد از این سلطان تنها سلطنت عملی و فعلی نیست، بلکه سلطه قولی و حجت کلامی نیز است.
در آیات قرآنی سلطان به معنای حجت و دلیل قاطع نیز به کار رفته است؛ از جمله در آیه 40 سوره یوسف می فرماید: «مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». در این آیه سلطان به معنای حجّت و برهان عقلی و برهان نقلی سلطان است؛ برای این که این دلیل قاطع مسلّط بر وهم و خیال و قیاس و گمان و امثال ذلک است و بر آن ها سلطه دارد؛ چرا که دلیل قاطع وقتی در جایی بیاید آن شبهات و اشکالات و اوهام و خیالات و قیاسات و مصالح مصطلح و امثال ذلک میروند و تحتالشعاع این واقع میشود.
البته چون سلطنت علمی و علمی از سوی خداوند و بلکه از «لدن» الهی است به طور طبیعی هم از نظر علمی شهودی و حضوری و بسیار قوی و استوار و محکم خواهد بود و هم از نظر عملی کسی نمی تواند در برابرش ایستادگی و مقاومت کند. پس رهبری با سلطنت علمی و عملی که از لدن الهی است می تواند بر همه امور حکومت کند.